قرآن با ارائهي برنامهي كامل و جامعي در عرصههاي مختلف از جمله اعتقادي، اخلاقي، فقهي و تاريخي سخن رانده، وراه و رسم زندگي و رسيدن بهسوي اهداف عاليه و سعادت واقعي را، به صورت كلي و به اجمال براي انسان روشن كرده است. لذا براي درك دقيق مفاهيم قرآن نياز به متخصصي است كه به تبيين مجملات قرآن و باز كردن مطالبي كه جز به اشاره يا ذكر كليات، سخني به ميان نيامده است، اقدام نمايد.
چنانكه قران كريم ميفرمايد:
فاذا قرأناه فاتّبع قرآنه ثمّ انّ عليناه بيانه (قيامت 75/18ـ 19) يعني: چون قرآن را (برتو) خوانديم تو از قرائت آن دنباله روي كن، سپس (بدان كه) شرح و بيان آن نيز برعهده ماست.
اين وظيفهي مهم ـ تبيين مجملات قرآن ـ در آيات متعددي بر عهدهي رسول خدا(ص) گذارده شده، قرآن كريم در اينباره ميفرمايد:
… و أنزلنا إليك الذّكر لتبيّن للنّاس ما نزّل إليهم…(نحل، 16/44):…و ما اين ذكر (ـ قرآن) را بر تو نازل كرديم، تا آنچه به سوي مردم نازل شده است براي آنها روشن سازي.
لذا قول پيامبر در تبيين آيات قرآن داراي حجيت است. ضمن آنكه مطابق اين آيه ميبايد تمام آيات قرآن توسط پيامبر اكرم(ص) تبيين شده باشد.
به عبارت ديگر در كنار نزول الفاظ قرآني، حقايقي از مفاهيم قرآن نيز بر رسول خدا(ص) فرود آمده است. چنانكه پيامبر فرمودند:
الا انّي قد اوتيت القرآن و مثله معه 1. آگاه باشيد كه به من قرآن و (حقايقي) مثل آن ارزاني شد.
لذا پيامبر اكرم(ص) تبيين كننده و توضيح دهندهي آيات قرآن است. بدين ترتيب مشخص ميشود كه اعراب نسبت به معاني قرآن معرفت كامل نداشتند، بلكه در بسياري از موارد نياز به توضيح پيامبر پيدا مينمود. ايشان نيز در سراسر عمر پر بركت خود به اين امر مهم اقدام كردند. ضمن آنكه مسلمانان تجسم شريعت اسلام را در عملكرد پيامبر مشاهده كردند.
از طرف ديگر برخي از آيات، مؤمنان را مكلّف به اطاعت از پيامبر در كنار اطاعت خداوند مينمايد: از جمله ميتوان به آيات 32و 132 سورهي آل عمران، آيهي 59 سورهي نساء، آيهي 92 سورهي مائده، آيات 1،20و 46 سورهي انفال، آيهي54 سورهي نور، آيهي 33 سورهي محمّد، آيهي 13 سورهي مجادله، آيهي 12 سورهيتغابن اشاره كرد.
اما بعد از رحلت ملكوتي پيامبر اكرم(ص) بين صحابه اختلاف نظر بوجود آمد، عدهاي از نقل و نگارش حديث ممانعت كردند، لذا تا اواخر قرن نخست هجري احاديث ضبط نشد2. بدين ترتيب بخش كثيري از روايات پيامبر مفقود گرديد ويا دچار تحريف شد. لذا روايات موجود از پيامبر، تفسير تمامي آيات قرآن را در بر نميگيرد. علاّمهي طباطبايي مينويسد:
اين احاديث از اوّل تا آخر قرآن جمعاً دويست و چهل و چند حديثند كه سند بسياري از آنها ضعيف و متن برخي از آنها منكر است.3
بنابراين جهت جبران نياز تفسيري و درك مفاهيم آياتي از قرآن، اهل سنت به تدريج متوجه آراي صحابه و تابعان شدند، در حاليكه شيعيان بنا به سفارشات پيامبر اسلام(ص) ـاز جمله حديث متواتر ثقلين ـ به تعاليم و ارشادات امامان معصوم(ع) روي آوردند و در نتيجه دو مكتب تفسيري بهوجود آمد كه هر دو متأثر از دو دسته روايات به شرح زير بود:
الفـ روايات تفسيري شيعه
بـ روايات تفسيري اهل سنت
ذيلا در مورد هر كدام از اين دو دسته از روايات توضيحاتي ارائه ميگردد.
چنانچه در كتب شيعه وارد شده، تفسير مأثور يا اثري و يا روايي، به تفسيري گفته ميشود كه از روايات پيامبر اكرم(ص) و ائمه اطهار(ع) نقل شده باشد.
شيعيان در مراجعه به روايات تفسيري امامان معصوم(ع)، دو ملاك مهم قرآن و روايات متواتر پيامبر(ص) را مد نظر گرفتند، كه آنها عبارتند از :
قرآن كريم در آيات متعددي، عصمت و صلاحيت علمي اهل بيت رسول خدا(ص) را بيان ميدارد، در صدر آنها ميتوان از آيات زير نام برد:
الف) آيهي تطهير كه ميفرمايد: انّما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس أهل البيت و يطهّركم تطهيرا (احزاب، 33/33) خداوند ميخواهد پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد.
با توجه به اين آيه، اهل بيت پيامبر(ص) معصوم بوده و لذا دچار سهو و اشتباه نبودهاند.
ب) آيهي مسّ كه ميفرمايد: انّه لقرآن كريم. في كتاب مّكنون. لا يمسّه الاّ المطهّرون. (واقعه، 56/77 ـ 79) آن قرآن كريم است، كه در كتاب محفوظي جاي دارد، وجز پاكان نميتوانندبه آن دست زنند (ـ دست يابند).
در نتيجه آنان به حقيقت واقف شده و از جهت علمي دچار نقصان معلومات نبودهاند.
روايات متعددي از پيامبر(ص)، تمسك به اهل بيت(ع) و ضرورت بهرهگيري از سخنان گوهر بار آنها را بيان ميدارد كه از جمله ميتوان به حديث معروف و متواتر ثقلين اشاره كرد. در اين حديث لزوم تمسّك توأمان به كتاب و اهل بيت را مورد تأكيد قرار داده است. آنجا كه پيامبر اكرم(ص) ميفرمايد:
من دو چيز گرانبها براي شما باقي ميگذارم: كتاب خدا و اهل بيتم را، اگر به آنها تمسّك جوييد هرگز گمراه نميشويد.»4
از آنجا كه در اين حديث، رسول خدا(ص) تمسّك به قرآن و اهل بيت(ع) را بهصورت توأمان به مسلمانان تكليف كرده است ميتوان نتيجه گرفت، همانگونه كه قرآن كريم جهت هدايت مسلمانان اعتبار و حجيّت دارد، قول و فعل اهل بيت رسول خدا(ص) نيزـ به عنوان تفسير و تبيين آيات قرآن ـ داراي حجيت و اعتبار است. به عبارت ديگر هدايت و نجات مسلمانان در تمسّك به هر دو آنها ميباشد. لذا معصومان(ع) عارفترين مردم به وحي و بهترين مفسّران و معلمان قرآن هستند. از اين جهت علاّمهي طباطبايي مينويسد:
موقعيت پيامبر اكرم (ص) واهل بيت او در برابر قرآن، موقعيت معلمان معصومي ميباشد كه در تعليم خود هرگز خطا نكنند و قهرا تفسيري كه آنان كنند با تفسيري كه واقعا از انضمام آيات به همديگر بهدست ميآيد، مخالف نخواهد بود.
بدين ترتيب امامان معصوم(ع) همانند پيامبر اكرم(ص)، به تبيين و توضيح آيات پرداختند. و سخنان ايشان در توضيح آيات قرآن در صورت صحت سند، داراي اعتبار و ارزش ديني ميباشد. به عبارت ديگر آنها وارثان علوي نبوده و رواياتشان انعكاسي از سنّت رسول خدا(ص) بهشمار رفته و نهايتاً ماهيّتي جز تفسير كتاب خدا ندارد.7
رسول گرامي اسلام(ص) نيز در طول حيات خود مقامات علمي اهل بيت را براي مردم تشريح كرده است. چنانكه در خصوص حضرت علي(ع) فرموده: «انا مدينه العلم و عليُّ بابها».8 اين حديث از شواهد قطعي علم و دانش علي(ع) است.
حضرت علي(ع) نيز در بيان مقام علمي خود ميفرمايد:
سلوني فو اللّه لا تسألوني عن شيء الا اخبرتكم، و سلوني عن كتاب اللّه فواللّه ما من آية إلاّ و أنا أعلم أبليل نزلت أم بنهار أم في سهل أم في جبل. از من بپرسيد. پس بهخدا قسم كه از چيزي از من نپرسيد مگر اينكه به شما خبر دهم، و از من درباره كتاب خدا سئوال كنيد كه بخدا سوگند هيچ آيهاي نيست مگر اينكه ميدانم در شب نازل شده يا روز، ويا در دشت فرود آمده يا در كوه.9
ابوبكر بن عياش از نصير بن سليمان احمسي از پدرش از حضرت علي(ع) آورده كه فرمود:
بهخدا سوگند كه هيچ آيه اي نازل نشد مگر آنكه دانستم دربارهي چه، ودر كجا نازل شده، براستي كه پرودگارم به من دل پر فهم و زبان پر سؤالي بخشيده است.»10
ابن ابي حمزه از ايشان آورده كه فرمود:
اگر خواسته باشم كه هفتاد شتر از تفسير امّ القرآن بار كنم، اين كاررا انجام ميدهم.11
ابن مسعود نيز دربارهي علم و دانش حضرت علي(ع) گفت:
قرآن بر هفت وجه نازل شده، و هر يك از اين وجوه، ظاهري دارد و باطني، و ظاهر و باطن قرآن همه نزد علي(ع) است.»12
علت كثرت دانش و مرويات از علي(ع) بهخاطر نزديكي ايشان با پيامبر ميباشد. ضمن آنكه اولين فردي است كه به پيامبر ايمان آورد و تحت تأثير سيره و سخنان آن بزرگوار واقع شد. بهطوري كه در داستان مشهور مؤاخاه، پيامبر اكرم(ص) ايشان را برادر خود ناميده و ميفرمايد:
«انت اخي في الدنيا و الاخره.»13
همچنين پيامبر(ص) وي را در غزوهي تبوك جانشين خود قرار داده و منزلت وي را مانند هارون ميداند. در روايتي از شيخان آمده:
انّ رسول اللّه(ص) خلف علي بن ابيطالب في غزوة تبوك فقال: يا رسول اللّه اتخلفني في النساءو الصبيان، فقال: أما ترضي ان تكون مني بمنزله هارون من موسي؟ غير انه لا نبي بعدي.14 هنگامي كه رسول خدا(ص) علي بن ابيطالب(ع) را در جنگ تبوك جانشين خود قرار داد، علي بن ابيطالب فرمود: اي رسول خدا آيا مرا در بين زنان و كودكان جانشين ميگرداني؟ رسول خدا فرمود: آيا راضي نيستي كه به منزلت هارون از موسي براي من باشي؟ جز اينكه بعد از من پيامبري نيست.
همچنين در روز غدير خم رسول اللّه(ص) در بيان مقام و منزلت علي(ع) فرمود:
من كنت مولاه فعلي مولاه، اللهم وال من والاه و عاد من عاداه.» 15
و بدين طريق وي را ولي مؤمنان قرار داد.
به هر حال مقامات علمي و اخوتي حضرت علي(ع) كه مورد اعتراف اهل سنت نيز ميباشد، دليلي است كه پس از وفات پيامبر(ص)، شايستهترين مرجع، جهت پاسخ به سئوالات و رفع ابهامات همو ميباشد. در صورتيكه اهل سنت تحت تأثير جو سياسي قرار گرفته و از وجود پربركت حضرت علي(ع) استفادهي لازم را نبرده و فرزندان بزرگوار ايشان را نيز كنار گذاشتند، اما شيعيان تفسير قرآن را از دوازده وصي پيامبر اخذ نمودند.
در مجموع ميتوان گفت: با توجه به آيات قرآن و روايات قطعي الصدور از پيامبر اكرم(ص)، قول اهل بيت پيامبر(ص)، يعني امامان معصوم(ع) داراي حجيت و اعتبار ديني است.
اهل سنت با وجود سفارش اكيد پيامبر(ص)، در پيروي از اهل بيت عصمت و طهارت(ع)، آنها را كنار گذاشته و جهت جبران نياز تفسيري خود به تدريج متوجهي آراي صحابه و تابعان شدند. چنانكه بنا به عقيدهي علماي اهل سنت از جمله ذهبي: تفسير مأثور يا اثري عبارت است از تفسير قرآن به وسيلهي آيات قرآن، روايات پيامبر اكرم(ص) و نيز بيانات صحابه و تابعان در ذيل قرآن است.16
سيوطي، مفسّران مهم صحابه را چنين بيان ميدارد:
پس از رحلت پيامبراكرم(ص) جمعي از صحابه به تفسير قرآن پرداختند كه ده نفر بين آنها مشهورترند و عبارتند از: خلفاي راشدين كه از سه نفر اول بسيار كم نقل شده ولي از علي بن ابيطالب بسيار روايت شده است.17 و نيز ابن مسعود و ابن عباس و ابي بن كعب و زيد بن ثابت و ابو موسي اشعري و عبداللّه بن زبير.18
جالب توجه است كه صحابه در تفسير آيات قرآن به چهل مصدر اعتماد كردند. و آنها چنانكه ذهبي ميگويد، عبارتند از:
1. قران كريم؛
2.روايات پيامبر(ص)؛
3. اجتهاد و قوهي استنباط؛
4. اهل كتاب از يهود و نصاري19
بنابراين، صحابه در تفسير آيات قرآن از قوهي استنباط و اجتهاد خود استفاده ميكردند. اهل سنت نيز اين مصدر را معتبر دانسته و از ديدگاه آنها قول صحابه به دلايل زير داراي ارزش ديني بوده است.
اهل سنت قول صحابه را به دلايلي داراي ارزش ميدانند. آن دلايل عبارتنداز:
اهل سنت معتقدند صحابه شاهد نزول وحي بوده واين امر باعث فهم بسياري از آيات قرآن است. همچنين صحابه را دانا ترين مردم به معاني و الفاظ قرآن دانسته، و معتقدند به دليل عرب بودن، بهتر از هر كسي به لغت عرب آشنا ميباشد.20
صحابه در روشن شدن آيات قرآن و فهم معاني آن به پيامبر مراجعه ميكردند وايشان قرآن را به صورت ده آيه ده آيه به اصحاب تعليم ميفرمود. چنانچه از ابن مسعود و عثمان بن عفان و غير اين دو روايت شده:
انهم كانوا اذا تعلموا من النبي(ص) عشر آيات لم يجاوزوها حتي يتعلموا ما فيها من العلم و العمل، قالوا: فتعملنا القرآن و العلم و العمل جميعا.21 صحابه از پيامبر(ص) ده آيه ده آيه فرا ميگرفتند و از اين حد تجاوز نميكرد تا به آن عمل نيز ميكردند. (ابن مسعود و ديگران از صحابه) گفتند: پس همهي قرآن را به همراهي علم و عمل آموختيم.
به عقيدهي اهل سنت، صحابه افرادي هستند كه قرآن را شنيده و تفسير آن را از پيامبر آموختهاند و اگر در فهم آيهاي دچار مشكل ميشدند، به پيامبر مراجعه ميكردند. ايشان نيز به تبيين آن آيات ميپرداخت.22 لذا تفسير صحابه نزديكترين تفسير به سنت است. بلكه بسياري از علما آن را از سنت ميدانند، مادامي كه مجالي از تفسير به رأي در آن نباشد.23
به عنوان مثال وقتي آيهي الّذين آمنوا و لم يلبسوا إيمانهم بظلم… (انعام،6/82) نازل گرديد، برخي از صحابه به پيامبر(ص)عرض كردند: كداميك از ماست كه به نفس خود ظلم نكرده است؟ پس پيامبر آن را به شرك تفسير نمود و به اين آيه استدلال كرد كه: إنّ الشّرك لظلم عظيم (لقمان، 31/13) همانا شرك ستم بزرگي است.24
اهل سنت معتقدند شناخت عادات و لغت عرب موجب فهم صحيح قرآن ميشود كه صحابه به اين امر داناتر از ساير اعراب بودند. بهطوري كه يكي از محققان معاصر مينويسد: «صحابه در تفسير قرآن از ادواتي استفاده نمودند. كه هر كدام، از مظاهر اجتهاد بهشمار ميرود. آن ادوات عبارتند از:
الف: آشنايي با وضع لغت عرب؛
ب: آشنايي به عادات عرب در زمان نزول قرآن. زيرا اين امر موجب فهم دقيق معاني برخي از آيات قرآن كريم ميگردد. مانند آيهي: … و ليس البرّ بأن تأتوا البيوت من ظهرها… (بقره، 2/189)، …كارنيك، آن نيست كه از پشت خانهها وارد شويد….
بايد دانست: كسي كه عادات عرب در زمان جاهليت را نداند، مراد از اين آيه را نميفهمد.25 زيرا در جاهليت مرسوم بود كه به هنگام حج، كه جامهي احرام ميپوشيدند، از در خانه وارد نميشدند و از نقب پشت خانه وارد ميشدند.
لذا صحابه، آشنا به لغت، و بلاغت، و فصاحت و بيان و نيز داناترين مردم به عادات و احوال و اخبار عرب بودهاند و بدين خاطر است، كه بسياري از آيات در جهت اصلاح احوال جاهليت ميباشد، از اين رو، در صورتيكه صحابه عادات و احوال جاهليت را نشناسند، قادر به تفسير كثيري از آيات نيستند.26 لذا ابن عباس در فهم بسياري از الفاظ قرآن و تفسير آيات كريمه به لغت عربي در شعر جاهليت مراجعه مينمود.27 چنانچه سيوطي از ابن الانباري آورده كه ابن عباس گفت:
الشعر ديوان العرب،فاذا خفي علينا الحرف من القرآن الذي انزله اللّه بلغة العرب، رجعنا الي ديوانها،فالتمسنا ذلك؛ شعر، ديوان عرب است،پس هرگاه لفظي از قرآني كه خداوند آن را به زبان عرب نازل فرموده برما مخفي بود، به ديوان عرب رجوع نموده و شناخت آن را جستوجو ميكنيم.
همچنين از طريق عكرمه از ابن عباس آورده كه گفت:
اذا سألتموني عن غريب القرآن،فالتمسوه في الشعر فان الشعر ديوان العرب؛ هرگاه از غريب قرآن از من پرسيديد آن را در شعر جستوجو نماييد كه شعر، ديوان عرب است.28
اهل سنّت معتقدند صحابه افرادي عالم،همراه با قوهي فهم و وسعت درك و نظر در امور مختلف بودند كه تاريخ مانند آنها را گواهي نميدهد،ضمن آن كه صفاي نفس و طهارت قلب و شدّت اخلاص آنها باعث اعتبارشان گشت،لذا به مقام بزرگي در اسلام نائل گرديدند.29سيوطي ميگويد:
صحابه تفسير را بهتر ميدانند از جهت قرائن و احوالي كه هنگام نزول آن ديدهاند،و فهم كامل و علم صحيح و عمل صالحي كه داشتهاند.»30
در مجموع ميتوان گفت:اهل سنت اقوال صحابه را در تفسير آيات قرآن مانند روايات پيامبر دانسته و معتقدند آنها آشنا به زبان عربي و شاهد نزول وحي بوده اند و نيز به عادات و احوالات اعراب آگاهي داشته و در آنچه برايشان مشكل بود به پيامبر(ص) مراجعه ميكردند،لذا سخن آنان مانند حديث مرفوع است.سيوطي از قول حاكم نيشابوري آورده است:
تفسير صحابي كه وحي و تنزيل را مشاهده كرده،حكم حديث مرفوع را دارد.31گويا از پيامبر(ص) آن را روايت كردهاند.32
لازم به ذكر است كه حديث مرفوع در نزد اهل سنت به حديثي گفته ميشود كه سلسلهي اسناد آن به پيغمبر(ص) منتهي شود.33
متأخران اهل سنّت نيز اكثراً روايات تفسيري صحابه را در شمار اثر تفسيري ياد كردهاند.34
به اين ترتيب روايات تفسيري صحابه از نظر برخي از علماي اهل سنّت ارزش و اعتباري دارد،بدين خاطر كه معلومات خود را از پيامبر(ص) گرفتهاند.35
حتي گاه پا فراتر گذاشته و قول صحابه را در حكم حديث مسند مي دانند،چنانكه از قول شيخين آمده:
ان تفسير الصحابي الذي شهد الوحي و التنزيل عند الشيخين حديث مسند36 تفسير صحابي كه وحي و تنزيل را مشاهده كردهاند در نزد شيخين در حكم حديث مسند است.
ابن كثير در مقدمهي تفسيرش گفته:
اذا لم نجد التفسير في القرآن و لا في السنه،رجعنا في ذلك الي اقوال الصحابه،فانهم ادري بذلك،لما شاهدوه من القرائن و الاحوال التي اختصوا بها،و لما لهم من الفهم التام و العلم الصحيح و العمل الصالح؛37 هرگاه تفسير را در قرآن و سنت نيافتيم،در اين مورد به اقوال صحابه مراجعه ميكنيم،زيرا ايشان به شهود قرائن و احوالي كه به آن اختصاص دارد،آگاهند و اين بهخاطر فهم كامل و علم صحيح و عمل صالح آنان است.
لذا صحابه درعصرخود به كمك قوهي استنباط و اجتهاد به تفسير قرآن پرداختند.به عبارت ديگر صحابه در تفسير آيات قرآن،اعمال نظر شخصي كردند.38 و بدين طريق تفسير به رأي ايجاد شد.
روايات تفسيري ديگري كه در كتب اهل سنت ديده مي شود،رواياتي است كه سند آنها به يكي از تابعان ميرسد.تابعان طبقهاي هستند كه خود از رسولخدا(ص) خبري نشنيدهاند،بلكه به نقل قول از صحابه پرداختهاند.به عبارت ديگر ايشان شاهد تفسير قرآن توسط پيامبر نبوده و در زمان نزول آيات حضور نداشتند.بلكه شاگرد مفسّران از صحابه بوده و تفسيرو سنت را از آنها آموختهاند.از جملهي تابعان ميتوان از مجاهد، سعيد بن جبير، عكرمه، ضحاك، حسن بصري، عطاء بن ابي رباح، ابو العاليه، محمد بن كعب قرظي، قتاده، عطيه، زيد بن اسلم و طاووس يماني را نام برد.39 چنانچه مجاهد گويد:
عرضت المصحف علي ابن عباس،اوقفه عند كل آية منه،و اسأله عنها مصحف را بر ابن عباس عرضه داشتم،وي مرا از (تفسير)هر آيهاي آگاه كرد،و من دربارهي (آن آيه)از او سو?ال ميكردم.40
اكثر مفسّران اهل سنّت،اقوال تابعان را در كتابهايشان نقل كردهاند.به اين دليل كه به روايات آنها اعتماد داشتهاند.گاه نيز تفسير تابعان را به دليل اينكه علوم خود را از صحابه گرفتهاند،به تفسير مأثور ملحق ميدانند.41سيوطي به نقل از ابن تيميه آوردهكه وي گفت:
داناترين مردم به تفسير، اهل مكه هستند،زيرا شاگردان ابن عباس بودهاند.42
اما بايد درنظر گرفت كه تابعان آنچه از صحابه در تفسير قرآن اخذ كرده بودند،بيان كردند و در اين راستا به رأي و اجتهاد اصحاب اعتماد نمودند و حتي خود نيز درتفسير آيات قرآن به اجتهاد دست زدند.43 از طرف ديگر اعتماد صحابه به اهل كتاب درتفسير قرآن كريم باعث ايجاد مشكلاتي در فهم اسلام گرديد.44 اسرائيليات توسط تعدادي از علماي يهود و نصاري كه اسلام را اختيار كرده و در بين مسلمانان رفت و آمد داشتند،نقل شده و به تدريج منتشر گرديد.در اينجا آيات قرآن بر اساس آيين تحريف شدهي يهود مورد تفسير قرار گرفت و يهوديان عقايد باطل خود را در غالب تفسير قرآن به مسلمانان تحميل كردند. ضمن آنكه بين افراد نيز اختلافاتي وجود داشت، كه باعث كثرت اختلافات بين تفسير آنها شده است.45
به عبارت ديگر با مسلمان شدن برخي از بزرگان اهل كتاب،اسرائيليات ونصرانيّات در تفسير قرآن كريم داخل گرديد.ضمن آنكه تابعان بيشتر ازاين گونه افراد از جمله:عبداللّه بن سلام،كعب الاحبار،وهب بن منبه و عبدالملك بن العزيز بن جريح روايت كردهاند. درنتيجه اين موضوع سبب ضعف روايات مأثورشد.46
البته واژهي اسرائيليات،به قصه و داستان هايي اطلاق ميشود كه ازمصادر يهودي اخذ و نقل شده، سپس معناي وسيعتري پيدا كرده و در اصطلاح مفسّران به هر گونه افسانه و حكايتي اطلاق گرديده، كه از منابع ديني يهود و نصاري يا هر منبع قديمي ديگر اقتباس شده است.47
در مجموع بايد گفت:روايات وارده از تابعان درتفسير قرآن غالباً اظهار نظرهاي شخصي صحابه و يا روايات وارده از تورات تحريف شده و نيز خود تابعان ميباشد. چنانچه ذهبي پيرامون اين مطلب چنين گفته است:
تابعان در تفسير كتاب خدا بر آنچه در خود كتاب آمده و آنچه از صحابه از رسولخدا(ص) روايت شده ونيز آنچه صحابه في نفسه درمعني آيه بيان كردهاند، و آنچه از تورات گرفته شده،اعتماد كردند.گاه خود نيز به اجتهاد در تفسير كتاب خدا پرداختند.48
لذا برخي از علما، تفسير تابعان را تفسير به رأي دانستهو آن را مرفوع به پيامبر(ص) نميدانند.49 زيرا آنان استماع حديث از پيامبر ننمودهاند،و روايات آنها را مورد قبول نميدانند.50 ابن تيميه از شعبة بن حجاج آورده كه اقوال تابعان خالي از حجّت است.51
از اواخر قرن دوم هجري، برخي از محدثان و مفسّران اهل سنت به فكر تدوين روايات تفسيري افتادند و در داخل جوامع روايي،بخشي را به تفسير اختصاص دادند كه از جمله ميتوان بخاري، محمّد بن عيسي ترمذي اشاره كرد.سپس در قرن سوم و چهارم ابن جرير طبري دست به تدوين مفصلي از روايات تفسيري زد، وي كتاب معروف جامعالبيان را تأليف كرد. همو در تفسير خود گاهي درترجيح ميان اقوال اظهار نظر ميكرد.52 سپس برخي از مفسّران به اختصار سند احاديث اقدام كردند، و روايات مأثور را با حذف سند از مفسّران گذشته نقل نمودند،53 به طوري كه محققان تذكر دادهاند در اين زمان اقوال بسياري درتفاسير داخل گرديد.بسياري از مفسّران متأخر نيز اين اقوال را در تفاسيرشان نقل كردند، وبدين ترتيب اسرائيليات در كتب تفسيري به صورت حقايق ثابته درج گرديد.54
در نتيجهي ورود اسرائيليات به تفاسير مأثور وحذف اسانيد و كثرت اقوال، باعث ضعف حديث گرديد.چنانچه ذهبي نيز اين سه امر را بر شمرده است.55
درمجموع بايد گفت:با وجود اين كه بسياري ازمنقولات صحابه درتفسير قرآن كريم حاصل اجتهادات آنها و يا متأثر از اسرائيليات است،چگونه ميتوان اين منقولات را به عنوان اثر تفسيري معتبر شمرد و در طول روايات نبوي ازآن استفاده كرد؟!
همانطور كه بيان شد،غالب روايات تفسيري اهل سنّت از صحابه و تابعان نقل شده است و به دلايل زير اين روايات داراي ارزش ديني نميباشند.
به طوري كه در تاريخ حديث به تفصيل آمده است، احاديث اهل سنّت به فاصلهي يك قرن پس از وفات پيامبر(ص) به رشتهي تدوين كشيده شد كه اين موضوع پيامدهاي مختلفي از قبيل، از بين رفتن بسياري از روايات پيامبر(ص) و يا وقوع جعل و تحريف و نقل به معني را در احاديث آن بزرگوار به دنبال داشت.
طرح اين مطلب دربارهي احاديث تفسيري پيامبر(ص)، گرچه به معني عدم حجيّت اين روايات نيست،اما روايات موجود پيامبر(ص)، كل آيات قرآن را در بر نمي گيرد.ضمن آنكه روايات موجود از ايشان نيز تماما داراي سند صحيح نمي باشد.56
نتيجه آنكه اكثر روايات تفسيري اهل سنّت، عبارت از نقلهاي تفسيري صحابه و تابعان شده است.در صورتيكه درتبيين آيات قرآن بعد از پيامبر(ص)،نياز به منابعي است كه همچون پيامبر(ص) داراي عصمت باشند،تا در توضيح آيات دچار خطا و اشتباه نشوند و آن وجود مبارك ائمهي اطهار(ع)، به سفارش قرآن كريم و روايات پيامبر(ص) است.
همانگونه كه اشاره شد،درصد زيادي از روايات تفسيري اهل سنت را نقلهاي صحابه وتابعان تشكيل مي دهد و اين نقلها خالي از ديدگاههاي شخصي آنها و نفوذ اجتهاد نبوده وتحت تأثير موارد گوناگوني، به تفسير آيات قرآن پرداختهاند.اجتهاد واظهار نظرهاي آنها در تفسير آيات، گاه متأثر از اصول فكري خاص آنها و يا بينش سياسي متفاوت آنها، و گاه به دليل عدم تعمق در قرآن كريم بوده است. البته لازم به تذكر است كه تفسير تمامي آيات را به طور يكسان از پيامبر دريافت نكردند. ضمن آنكه خلوص وقرب آنها به درگاه الهي دريك حد نبود.درنتيجه داراي درجات مختلفي بودند. اما امت بدون تميز بين مخلصين و منافقين ازصحابه، تمامي آنها راعادل دانسته و بين اقوال آنها به يك اندازه اعتماد نمودند.57 لذا اقوال صحابه در تفسير آيات قرآن خالي از نقاط ضعف نبود و از نظر شرعي دليلي بر حجيت و اعتبار آنها وجود ندارد.
چنانچه ملاحظه گرديد، يكي از مصادر نقل روايت در كتب تفسيري اهل سنّت، اقوال اهل كتاب از يهود و نصاري بود. در حالي كه صحابه اين تفصيلات رابدون اطلاع از ذات تورات وانجيل از تازه مسلمان شدگان اهل كتاب ميگرفتند. قابل توجه است كه برخي از اهل كتاب تظاهر به اسلام مي نمودند در حاليكه در اين عمل خالص نبودند.58 صحابه بدون توجه به اين موارد، در تفسير آيات قرآن كريم از اقوال آنها بهره ميجستندـ به خصوص رواياتي كه در تفسير قصص تاريخي و داستان زندگي انبيا(ع) از آنها وارد شده بود ـبرخي از اهل سنّت در توجيه اين عمل ميگويند:
«قرآن كريم دربرخي از مسايل با تورات متفق است، بهخصوص در داستان پيامبران و آنچه دربارهي امتهاي گذشته ذكر شده است.با اين تفاوت كه قرآن كريم ذكر جزييات ننموده است.»59
لذا در روايات صحابي بسياري، از سخنان علماي يهود كه مسلمان شده بودند مانند كعب الاحبار بدون اسناد يافت مي شود.60 چنانچه ذهبي، اقوال اهل كتاب را به عنوان يكي از مصادر صحابه بهشمار ميآورد.61
بدين طريق سخن قرآن كريم و تورات تحريف شده را در برخي از مسايل مانند قصص انبيا(ع) يكي دانستند! و متأسفانه در تفسير قرآن ازآن استفاده نمودند و بدين ترتيب باب استفاده از منقولات يهوديان درتفسير قرآن باز شد.غافل از آنكه قسمتهايي ازتورات تحريف شده،كاملامخالف با نص قرآن مي باشد. به عنوان مثال مي توان حديثي كه ابو هريره به صورت مرفوع نقل كرده است بيان نمود،آنجا كه آورده:
لم يكذب ابراهيم الاّ في ثلاث، قوله انّي سقيم و قوله بل فعله كبيرهم و قوله لساره، اختي؛ ابراهيم جز سه مورد دروغ نگفت، سخن وي در «اني سقيم» و«بل فعله كبيرهم» و سخن وي در مورد ساره كه خواهر من است.
در حاليكه اين حديث را بايد از اسرائيليات دانست بدين خاطر كه ابراهيم(ع) را متهم به كذب كرده است. به خصوص اينكه در قرآن چنين ادعايي كه ساره خواهر ابراهيم معرفي شده باشد، نيامده است .62 ضمن آنكه بارزترين صفتي كه در پيامبران و حاملان وحي الهي لازم و ضروري است صداقت ميباشد، تا آنها فرمان پروردگار را بي كم و كاست به بندگان خدا برسانند.63 صدق در گفتار و اعمال انبيا(ع)، موجب ايجاد اطمينان و اعتماد مردم به پيامآوران الهي است و زمينه را براي پذيرش دعوت آنها ميگشايد. علاّمهي طبرسي معتقدند:
دلايل عقلي غير قابل تأويل دلالت دارند بر اينكه پيامبران دروغ نميگويند.اگر چه قصدشان فريب و ضرر نباشد.64
نكتهي ديگر اشارهي صريح قرآن كريم به صداقت حضرت ابراهيم(ع) است.آنجا كه ميفرمايد : واذكر في الكتاب إبراهيم إنّه كان صدّيقاً نّبيّاً (مريم،19/41) در اين كتاب،ابراهيم را ياد كن، كه او بسيار راستگو، و پيامبر (خدا)بود.
با ذكر صفت صداقت قبل از نبوت، گويا صداقت زمينه ساز نبوت است.به عبارت ديگر نبوت بر پايهي صداقت استوار است.
لازم به تذكر است كه صديق كسي را گويند كه در صدق مبالغه كند يعني آنچه را انجام ميدهد ميگويد، و آنچه را ميگويد انجام مي دهد و ميان گفتار وكردارش تناقضي نباشد و ابراهيم(ع) چنين بود.65
لذا روايات اهل سنت كه ابراهيم(ع) را كاذب مي دانند، مردود و مخالف آيات قرآن كريم است. در ريشهيابي اين روايات مي توان نظر تورات را جويا شد.
در تورات چنين آمده است:
ابراهيم به مصر فرود آمد تا آنجا بسر برد.زيرا كه قحط در آن زمين شدّت ميكرد.و واقع شد كه چون نزديك به ورود مصر شد به زن خود ساراي گفت اينكه مي دانم كه تو زن نيكو منظر هستي.همانا چون اهل مصر تو را بينند گويند اين زوجهي اوست پس مرا بكشند و تو را زنده نگه دارند. پس بگو كه توخواهر من هستي تا بهخاطر تو براي من خيرات شود و جانم به سبب تو زنده بماند.66
همانطور كه ملاحظه گرديد،به وضوح هماهنگي بين تورات و روايات اهل سنّت دراعتقاد به كاذب بودن ابراهيم(ع) مشاهده مي شود.به عبارت ديگر اين روايات،تأثير مستقيم تورات تحريف شده بركتب روايي اهل سنّت را مي رساند.
لذا اعتماد صحابه وتابعان به اسرائيليات درتفسير قرآن باعث مفارقت بين اقوال آنان گرديد.در صورتيكه تورات وانجيل فعلي به دليل تحريف،قابل اعتماد نيست.قرآن كريم نيز تحريف اين دو كتاب را در مواضع مختلف به صراحت بيان كرده است.ضمن آنكه به ذم اهل كتاب كه به اين تحريف قيام نمودهاند،پرداخته است.
برخي از صحابه به دليل عدم ايمان و خلوص يكسان، گاه در تفسير آيات قرآن به قصد استفادهي سياسي و يا شخصي، نظرات مختلفي در تفسير قرآن وارد كردند.
با توجه به اين كه در بين صحابه از حضرت علي(ع) بيشترين تفسير قرآن و از اباهريره كمترين تفسير وارد شده است، اما با مراجعه به كتب تفسيري و حديثي اهل سنّت عكس اين موضوع ديده مي شود،به عبارت ديگر روايات وارده از ابا هريره در تفسير آيات قرآن، بيش از روايات وارده از حضرت علي(ع) است. بدون شك اين موضوع نشأت گرفته از عوامل سياسي ميباشد،كه متاسفانه در تفسير قرآن اثر گذارده است.
اهتمام تمام صحابه درنگهداري و ضبط احاديث پيامبر يكسان نبود.گاه احاديث پيامبر نقل به معني شده و اختلافاتي درآن بوجود ميآمد.
صحابه از نظر درك وحافظه در يك سطح نبودند.67 برخي بر برخي فضيلت داشتند، چنانكه حضرت علي(ع) مي فرمايد:تمام صحابهي رسول خدا(ص)، از لحاظ فهم يكسان نبودند.برخي از آنها سو?الي مي كردند و مفهوم آن را درك نميكردند.68 همان طور كه در مورد ابن عباس گفتهاند:وي صاحب فهم و شعور بالاتري بود و اين امر به بركت دعاي پيامبر(ص) دربارهي ابنعباس بود، كه فرمود:«اللهم فقهه في الدين و علمه التاويل».69
گاه اختلافاتي بين تفاسيرآنها درمورد يك آيه بوجود ميآمد كه نشان دهندهي تاثير افكار آنان بر تفسير قرآن بوده و مشخص ميسازد كه فهم آنها از قرآن يكسان نبوده.70 برخي از اهل سنت در توجيه آن گويند:
تفاوت صحابه درفهم معاني قرآن به جهت اختلاف شناخت آنها نسبت به ادوات لغت،عادات عرب و قوهي فهم و درك بوده است.71
لذا آنها به كمك اين ابزارها، به تفسير قرآن پرداختهو هر كدام رأي و سليقهي شخصي خود را ـ به نام اجتهادـ درتفسير قرآن اعمال كردند.
تفاوت صحابه در شناخت و فهم آيات قرآن كريم به دلايلي بستگي دارد:
صحابه به صورت يكسان از وجود پيامبر بهرهنبردند،گاه برخي از آنها ساعتي ازمحضر پيامبر استفاده نموده و تنها يك حديث از ايشان نقل كردهاند،72 و برخي بيشترين مصاحبت را داشته اند.لذا تمام سو?الات آنها به دليل عدم استفادهي يكسان ازمحضر پيامبر توسط ايشان پاسخ داده نشده و درنتيجه اقوال آنها ارزش يكسان ندارد.
صحابه در زمان واحدي به اسلام وارد نشدند و تقديم و تأخير آنها در ورود به اسلام باعث عدم مصاحبت يكسان آنها از محضر پيامبر(ص) است. لذا شاهد نزول تمامي آيات نبوده وتحت تعليم يكسان توسط پيامبر(ص) قرار نگرفتهاند.
صحابه درمعرفت لغات عربي يكسان نبودند73 وگاه براي فهم لغات به شعر عرب و يا افراد باديه نشين مراجعه داشتند.چنانكه مجاهد از ابن عباس روايت كرده است:
معني فاطر السموات (فاطر،35/1) را نمي دانستم تا اينكه دو تن از اعراب باديهنشين براي مخاصمه دربارهي چاهي به نزد من آمدند يكي از آنها گفت:«انا فطرتها» يعني:من آن را ابتدا كردم.
آنها بدين طريق معني لغات را درك مي كردند. حتي در فهم برخي لغات ناموفق بودند.
ابن جرير از سعيد بن جبير روايت كرده است، كه دربارهي: وحنانا من لدنا (مريم،19/13) از او سؤال شد،گفت:از ابن عباس معني اين آيه را پرسيدم، جوابي به من نداد.از طريق عكرمه از ابن عباس روايت كرده است كه گفت:نه به خدا نمي دانم معني«حنانا»چيست؟74
1. جلالالدّين سيوطي، الاتقان، 2/557؛ معارف، تاريخ عمومي حديث/33 ، به نقل از سنن ابيداود، سنن دارمي، سنن ابن ماجه.
2. ر.ك: شانهچي، علم الحديث/26.
3. سيد محمد طباطبايي، قرآن در اسلام/73.
4. محمدباقر مجلسي، بحار الانوار، 23/106ـ 118؛ علي بن ابراهيم، تفسير قمي، 2/447.
5. تاريخ عمومي حديث/33.
6. قرآن در اسلام /78.
7. تاريخ عمومي حديث/35.
8. جلالالدّين سيوطي، تاريخ خلفا/189.
9. ابو طبره، المنهج الاثري في تفسير القرآن الكريم/40؛ الاتقان، 2/589.
10. الاتقان ، 2/590.
11.همان/585.
12. همان/589.
13. تاريخ الخلفا/189؛المنهج الاثري في تفسير القرآن الكريم/40.
14. همان/187
15. تاريخ الخلفا/189
16. ذهبي، التفسير و المفسّرون، 1/156، زرقاني، مناهل العرفان،2/14.
17. الاتقان، 2/589؛مناهل العرفان، 2/17.
18. فيوضات، منهاج النجاه في تفسير الصلوة، 1/204؛ التفسير و المفسّرون، 1/67، نيز ر.ك به: كحاله، علوم الدين الاسلامي /61.
19. التفسير و المفسّرون،1/40.
20. ابو زهره، المعجزة الكبري القرآن/589؛ نيز ر.ك به: صبحي صالح، مباحث في علوم القرآن /119؛ عبدالرحمن العك، اصول التفسير و قواعده/116.
21. اصول التفسير و قواعده/116.
22. همان /112.
23. المعجزة الكبري القرآن /589، با اندكي تلخيص.
24. مباحث في علوم القرآن /119.
25. التفسير و المفسّرون، 1/62.
26. اصول التفسير و القواعده/116.
27. همان/140.
28.الاتقان،1/413؛ اصول التفسير و قواعده/140.
29. اصول التفسير و قواعده/116.
30. الاتقان،2/557.
31. همان.
32.اصول التفسير و قواعده/112.
33. شانه چي، دراية الحديث/58.
34. مناهل العرفان، 2/14.
35. التفسير والمفسّرون، 1/135.
36. اصول التفسير و قواعده/112، به نقل ازتدريب الراوي.
37. همان.
38. التفسير والمفسّرون، 1/61.
39. قرآن در اسلام/74.
40. اصول التفسير و قواعده/118.
41. همان/111.
42. الاتقان،2/596.
43. اصول التفسير و قواعده/118
44. محمد باقرحكيم،علوم القرآن/122.
45. التفسير والمفسّرون، 1/134و135و157.
46. همان/133.
47. تاريخ عمومي حديث/103، با تلخيص.
48. التفسير و المفسّرون،1/105، با اندكي تلخيص.
49. مناهل العرفان،2/25.
50. التفسير والمفسّرون،1/131.
51. همان/132.
52. قرآن در اسلام/77.
53. التفسير والمفسّرون، 1/149.
54. همان.
55. همان/161.
56. قرآن دراسلام/73.
57. علوم القرآن/114.
58.همان/122.
59. التفسير والمفسّرون، 1/65.
60. قرآن در اسلام/73.
61. التفسير والمفسّرون، 1/40.
62. علوم القرآن/120.
63. ناصر مكارم شيرازي، تفسير نمونه،13/76.
64. طبرسي،مجمع البيان،4/53.
65. سيد محمد حسين طباطبايي، الميزان،14/58.
66. كتاب مقدس، سفر پيدايش، باب يازدهم/16.
67. التفسير و المفسّرون، 1/63.
68. المنهج الاثري في تفسير القرآن الكريم/34.
69. التفسير والمفسّرون، 1/62.
70. علوم القرآن/115.
71. التفسير والمفسّرون، 1/63 با اندكي تلخيص.
72. المنهج الاثري في تفسير القرآن الكريم/34.
73. علوم القرآن/122.
74. الاتقان،1/368.